باسمه تعالی نقد فیلم چه خوبه که برگشتی این ره که تو می روی به ... نوشته رامین جهانی آخرین ساخته استاد داریوش مهرجویی، شبه فیلمی است به نام « چه خوبه که برگشتی » که بعد از تماشای آن نه تنها آقای مهرجویی بلکه واژه استاد هم زیر سوال می رود و اینکه استفاده از لفظ استاد برای این کارگردان تا چه حد صحیح است در هاله ای از ابهام قرار می گیرد. مهرجویی در ادامه روند رو به نزول خود که با فیلم هایی مثل «آسمان محبوب»، «نارنجی پوش» ،«طهران-تهران» در نهایت به چه خوبه که برگشتی رسید نشان داد که دیگر نباید به عنوان یک فیلمساز برجسته به آثارش توجه کرد. از چه خوبه که برگشتی به هیچ وجه نمی شود به عنوان یک فیلم بلند سینمایی که دارای فیلمنامه از پیش نوشته شده ای باشد نام برد علاوه بر آن فیلمبرداری ضعیف، دکوپاژ، قاب بندی ، نورپردازی همه همه در حد بسیار نازل قرار دارند و در واقع نوعی به تصویر کشیدن سفر گروهی از بازیگران و دست اندرکاران سینما به شمال کشور است که توسط یکی از دوستان فیلمبرداری شده و به نمایش عمومی درآمده است. در چه خوبه که برگشتی نشانی از شاخصه و پارامتر های لازم برای ساخت یک اثر سینمایی وجود ندارد و شما با یک تله فیلم یادگاری طرف هستید که داستان و محتوای مشخصی را دنبال نمی کند. حتی استفاده از بازیگران بنام و مطرح در سینما هم کمکی به بهتر شدن اوضاع نکرده که هیچ بلکه بازی های ضعیف و ناهماهنگ باعث افت کیفی اثر نیز شده است. گریم نامناسب و تصنعی حامد بهداد که با موهای سفید شده و شکم برآمده ی غیر واقعی همراه شده است یکی از هزاران نقاط ضعف موجود در فیلم می باشد. بازی ضعیف و غلو شده برای بیننده قابل باور نیست. بازی ضعیف و نوع شخصیت پردازی حسن پور شیرازی هم که در فیلم نقش یک مرد، علاقه مند به خلق و خوی زنانه را بازی می کند جای سوال دارد. واقعا به تصویر کشیدن چنین شخصیتی چه کمکی به روند داستان فیلم داشته؟ صحبت کردن و ادا و اطوار درآوردن زنانه از حسن پور شیرازی که بازی زیبا و به یاد ماندنی او در مجموعه مختارنامه به یادگار مانده بعید بود و همان اشتباهی را مرتکب شد که جمشید هاشم پور در فیلم قاعده بازی مرتکب شده بود. حیف است که بازیگران خوب ما قدر و منزلت خود را نمی شناسند و بی خود و بی جهت آبروی خود را به باد فنا می دهند. بازی های مهناز افشار ، رویا تیموریان و حتی همایون ارشادی هم از این قاعده مستثنا نیستند و به واقع بدترین بازی های خود را به نمایش گذاشته اند. ظاهرا فیلم در مورد یک دکتر از آمریکا برگشته ای است که با دوست قدیمی خود بر سر یک شی قدیمی و بی ارزش دچار اختلاف می شود و در نهایت با او آشتی می کند و در این بین اشاراتی هم به مقوله سنگ درمانی می شود. اشاره ای که با کمترین پژوهش و تحقیق پیرامون آن صورت گرفته است و فقط خانم دکتری را می بینیم که چند سنگ در کیف خود گذاشته و تمام مشکلات را با آنها حل می کند حتی چربی های اطراف شکم دکتر را آب می کند!. فیلم حتی داستان یک خطی هم ندارد چه برسد به فیلمنامه. اما کارگردان محترم که سرمایه گذاری اثر را هم بر عهده داشته به دنبال برجسته کردن و فهماندن یک سری از عقاید و سلایق شخصی خود در حوزه سیاست به بیننده بوده و می خواسته به نوعی تصویری مبهم و سوال برانگیز از وضعیت موجود در ایران را به نمایش بگذارد. از تیتراژ ابتدایی فیلم که به بازی شطرنج با مهره های کریستالی و چرخش گوی های شیشه ای اختصاص داده شده در می یابیم که با فیلمی دو طرفه و دو جناحی مواجه هستیم . در اوایل فیلم هم نمایش قسمت هایی از فیلم لورل و هادری مقدمه ای است بر نشان دادن کشمکش ها و دعواهای دو نفره و شاید با مزه که متاسفانه خبری از طنز و خنده به معنای کلاسیک در فیلم وجود ندارد.صحبت تلفنی و دیالوگ رضا عطاران به حامد بهداد (که قرار است از آمریکا به ایران بیاید) مبنی بر این که « تا می تونی دلار با خودت بیار» نشانی است از هرج و مرج و آشفتگی وضع مملکت به خصوص وضع اقتصادی کشور که در جای جای فیلم به آن اشاره می شود و مثل اینکه هدف سازنده آن چیزی جز بیان آن نبوده است. در ادامه دکتر با یک تاکسی از فرودگاه به منزل می آید که در آن آهنگ های تند و غیر مجاز خارجی با صدای بلند پخش می شود و جناب دکتر هم در حال انجام حرکات موزون با آن آهنگ ها می باشد که بعد از پیاده شدن دکتر از تاکسی، انجام حرکات موزون به سایرین هم انتقال داده می شود. سوغاتی های دکتر هم برای کودکان سرایدار چیزی نیست جز لباس های اسپایدرمن و بتمن که هردو از قهرمانان پوشالی و ساختگی هالیوود هستند که نوعی فرهنگ سازی غلط در این زمینه را ترویج می کند. البته در صحنه های دعوای بهداد و عطاران که نشان دهنده پس فرستادن هدایایی است که در طول سالیان گذشته از هم دریافت کرده اند شاهد هستیم که انواع و اقسام مجسمه ها و یادگاری های فرنگی که بعضا نمادهایی غیر اسلامی و غیردینی دارند بین آنها رد و بدل می شود مجسمه هایی مثل بودای خدایان، دختر مشعل به دست و ... که نشان هایی غیر خدایی هستند. نشان دادن کالاهای وارداتی و تجملاتی هم در جای جای فیلم به وضوح دیده می شود و در حالی که یکی ضروریت های مهم حال حاضر جامعه اشاعه و ترویج زندگی ایرانی و اسلامی می باشد ساخت و نمایش اینچنین فیلم ها، حقیقتا امری غلط و اشتباه است که متاسفانه انجام می شود و اگر فکری برای آن نشود ادامه هم خواهد داشت. در طول فیلم در چند نوبت شاهد برگزاری مهمانی های اشرافی و اعیانی هستیم که به صورت مختلط بین زن و مرد و بدون هیچ گونه محدودیت برگزار می شود و هیچ صحبتی از روابط افراد حاضر در آن نمی شود. عادی جلوه دادن چنین مهمانی هایی در مملکت اسلامی مان جای تاسف دارد که متاسفانه به شکل قابل توجهی در فیلم ها و سریال های تولیدی رو به افزایش است و ظاهرا در فیلمی چنین صحنه هایی وجود نداشته باشد مجوز نمایش نمی گیرد. دیالوگ هایی مثل« دیگه چه کسی ازدواج می کنه؟» ، « ازدواج کنم که چی بشه؟» و یا « عاشق بشیم حال کنیم» هم مسیر فکری سازنده را در رابطه با تشکیل خانواده و سفارش اکید پیامبر اکرم(ص) در مورد ازدواج را مشخص می کند و حتی در جایی بهداد به بی وفایی فرزندانش اشاره کرده و می گوید« زمانه ی اینکه فرزند عصای دست پدرش باشد گذشته». این دیالوگ ها و این نوع گفتار فقط در نکوهش امر واجب تشکیل خانواده است و اغراق نیست اگر بگویم مثل سریال ها و فیلم های پخش شده از شبکه های فارسی زبان خارج از کشور سست کردن و متزلزل نشان دادن بنیان خانواده است. و حتی در انتهای فیلم که با خودکشی بهداد روبرو می شویم، پوچ گرایی در زندگی را نشان میدهد و البته سهل و راحت نشان دادن گناه کبیره ی خودکشی را که به خاطر هیچ و پوچ باید دست به خودکشی زد. گرچه نشان دادن شعری از خیام که « دوزخ شرری ز رنج بیهوده ی ماست/فردوس دمی ز وقت آسوده ی ماست» تقریبا مهر تاییدی است بر نشان دادن پوچی و بیخالی در زندگی و اینکه الان و در لحظه باید شاد زیست و شاد بود و به آینده و آخرت کاری نداشته باشی و بهشت و خوشبختی همان است که لحظه ای با آرامش و آسوده به دور از دغدغه زندگی کنی و لذت ببری. در قسمت هایی از فیلم شاهد اصراف نعمت های الهی و زیر سوال بردن صرفه جویی هستیم. صحنه هایی مثل پرتاب پرتقال به سمت هم توسط خانواده ها و یا باز گذاشتن شیر آب برای اذیت کردن همسایه از آن جمله هستند. البته زیر سوال بردن حرمت همسایگی و دوستی هم از جمله پیام های منفی فیلم هستند که سازنده به شدت در پی نشان دادن آن می باشد. دوستانی که ادعای دوستی و همسایگی 40 ساله را دارند در یک روز و بدون دلیل خاصی به خاطر یک شی بی ارزش به تمام گذشته و رفاقت خود پشت پا زده و به جان هم می افتند. استفاده نابجا و غلط جا انداختن زمان و مکان استفاده از واژه های مقدسی چون « لااله الا الله» ،« بسم الله الرحمن الرحیم» و « یا ابوالفضل» هم متاسفانه در چند سکانس از فیلم دیده می شود. سوال اینجاست که نوجوان و یا جوانی که فیلم را نگاه می کند و از آن الگو می گیرد چه چیزی را یاد می گیرد و سازنده ی فیلم قصد رساندن چه پیامی را داشته است. اینکه در یک محفل شبانه بنشینی و با عده ای زن و مرد نامحرم مشغول کشیدن چپق و تریاک باشی و با آمدن پلیس بسم الله بگویی و آستین ها را پایین بیاندازی و به خانم ها بگویی حجابشان را رعایت کنند! یا اینکه از لفظ لااله الاالله برای خنداندن مخاطب استفاده کنی!! واقعا تا کی باید شاهد تیشه زدن به ریشه فرهنگ کهن خود باشیم. چرا باید در فیلمهایمان از کلمات و فحش های رکیک و زشت استفاده کنیم. چرا باید در بیشتر فیلم هایمان، خانواده ها ماهواره داشته باشند و همیشه مشغول تماشای شبکه های خارجی باشند. شاید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حال نوعی مقدمه چینی و بستر سازی در جامعه برای استفاده از ماهواره می باشد که ما از ان بی خبریم! شاید دیش و رسیور در بازار به طور قانونی فروخته می شود و ما از آن غافل هستیم.شاید... در مورد روابط عاشقانه هم به جای مثلث های عشقی اینبار شاهد مربع عشقی هستیم و در حالیکه دکتر(بهداد) و مهندس(عطاران) به حوری خانم (افشار) علاقه دارند و از او خواستگاری می کنند و او هم رابطه ی خوبی با هردوی آنها دارند و در کمال روشنفکری با هردوی آنها ارتباط نزدیکی برقرار می کند اما در نهایت با آقای وکیل(همایون ارشادی) ازدواج می کند. استفاده از جلوه های ویژه و رایانه ای هم در حد بسیار ضعیف به کار گرفته شده است و معلوم نیست در فیلم رئال اینچنینی چرا باید این همه تخیل و فانتزی به کار رفته باشد. نیروی محترم انتظامی هم تا جاییکه امکان داشته ساده لوح و ناکارآمد نشان داده شده است. اینکه برای پیدا کردن یک سینی قدیمی و بی ارزش چند ماشین پلیس چراغ روشن و آژیر کشان وقت بگذارند و یا اینکه مامور پلیس حین انجام وظیفه یاد دندان پوسیده اش می افتد چیزی نیست جز به سخره گرفتن ماموران پلیس و نیور انتظامی که در این فیلم به راحتی اتفاق می افتد و صدای هیچ کس هم در نمی آید. پخش تصاویری از فیلم شطرنج باز در فیلم ساخته ساتیا جیت کارگردان مشهور هندی هم در نوع خود جالب است. فیلم شطرنج باز یک نمونه بارز از سینمای نئورئالیسم در صنعت سینما می باشد و داستان آن درباره پادشاهی است که به علت علاقه زیاد خود به بازی شطرنج آنقدر با وزیر خود شطرنج بازی می کند که از امور مربوط به مملکت غافل شده و زمام امور را از دست می دهد. استفاده از این فیلم هم قطعا بی غرض نبوده است. به هر حال آنطور که از فیلم و کشمکش های آن بر می آید ظاهرا به نوعی نشان دادن جنگ و دعواهای جناحی در کشورمان نیز می باشد. اینکه اعداد روی شیء پیدا شده را از هر طرف جمع می بندند 34 میشود شاید به نوعی نشان دهنده تاریخچه 34 انقلاب اسلامی مان است و اینکه دو طرف آنقدر مشغول دعوا و مجادله بر سر آن می شوند که از سایر امور غافل می شوند. به هر حال اگر بنا هم بر این بوده که فیلم رنگ و بوی سیاسی به خود بگیرد و انتقادی هم داشته باشد اینگونه روایت راه و رسم مناسبی برای آن نیست. در نهایت چه خوبه که برگشتی، اثری فوق ضعیف و بی پایه و اساس می باشد که ادامه دادن اینگونه فیلمسازی راهی ندارد جز رسیدن به ترکستان. دوستان فیلمساز باید تحقیق و پژوهش کاملی داشته باشند و باید بدانند که چه می سازند و چه پیامی می دهند. باید بدانند که در قبال وقت مردم که به تماشای ساخته ی آنها می نشینند و در قبال هزینه ای که صرف کرده اند مسئول هستند و اینطور نباشد که هرکسی برای دل خود فیلم بسازد و کاری به نقد ها و نظرات بقیه نداشته باشد.
[ جمعه 92/4/28 ] [ 6:0 عصر ] [ رامین جهانی ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |